فراری از وابستگی
بسم الله الرحمن الرحیم
توی رخت خوابم توی راهم هرجا که هستم فکرم مشغوله
مغزم رو نمی تونم کنترل کنم سر خود شده هر دری رو که بخواد بدون اجازه باز می کنه و سرک می کشه
اما این برای چی هست؟ چه بر سر ذهنم اومده که این شکلی شده؟
مگه من صاحبش نیستم پس چرا اون سوار من شده ؟
تمام این ها به این دلیل است که زیادی به افکارمان در این جهات بها داده ایم
یکی نیست بگه اخه چرا خودتو تو هر موضوعی اینقدر وارد می کنی، تازه مسائلی هم که ارزش کمی برای فکر کردن داره
یخورده افسار مغزتو بگیر و هدایتش کن نزار اون بر تو حکم فرمایی کنه
خیلی سخته و شایدم اولاش هیچ پیشرفتی صورت نگیره ولی همین جوری که نیست باید تلاش کنی و استمرار داشته باشی
ذهنت خرابه شده اشکال نداره ادم بخواد یه ویرانه رو هم باز سازی کنه خیلی زمان می بره ولی ممکنه
این وست ها هم شاید این دیوار دو سه بار خراب یا کج بشه ولی نباید نا امید شد چرا که تو هر راهی مشکل هست و همراه با هر چیزی به نظرم سختی افریده شده
حالا نمی گم فکر نکن اندیشیدن یه امر ضروری و مورد تأکید است ولی چه فکری فکر به شهوات یا به صنوات الیهی به مشکلات پیش پا افتاده یا به امام فراموش شده
درگیر کردن ذهن به امور کم اهمیت حاصلی جز رنج و اسیب روحی نداره ولی بر عکسش چی؟ نتیجه ای مگر عشق و محبت برایت ایجاد نمی کند
ذهنت رو به سمت خوبی ها روانه کن تا اونا هم به سمت بیان ذهنت رو به هرچی مایل کنی اونا هم تو رو طلب می کنند پس به بهترین چیزا فکر کن تا اونا به سمتت بیان
وسلام هیچ گونه مسئولیتی را بر گردن نمی گیریم