راه منتظران

وبلاگی اسلامی با هدف معرفت افزایی

راه منتظران

وبلاگی اسلامی با هدف معرفت افزایی

طبقه بندی موضوعی

انتخواب هن

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۳۴ ب.ظ

- مرد ! چرا سنگ ‏اندازی می‏کنی ؟ هر دختر و پسری سرانجام باید ازدواج کنند و زندگی مشترک خود را آغاز کنند . 
- سنگ اندازی کدام است زن ؟ هر که از راه رسید و دخترمان را خواست ، باید بدهیم ؟ مگر تو او و خانواده ‏اش را چقدر می‏ شناسی که این همه اصرار می‏ کنی ؟ !
- شناخت زیادی ندارم ، ولی مگر تو با آنها آشنا نیستی ؟  
- من فقط چند بار در مسجد با او سلام و علیک داشته‏ ام ، همین ! ظاهرش نشان می ‏دهد که جوان بدی نیست . زحمتکش است . با زور بازو مخارج خود و مادر پیرش را تأمین می‏ کند . 
- این سه باری که با مادرش به خواستگاری آمده بود ، از برخوردهایش فهمیدم که انسان مؤمن و خوبی است . مادرش می‏ گفت : اهل محل همه قبولش دارند ! 
- نمی‏دانم . من که عقلم به جایی قد نمی‏ دهد . جمیله چه می‏ گوید ؟ 
-نظرش چیست ؟ 
- حرفی نزده ، اما با شناختی که از روحیه‏ی دخترمان دارم ، می‏دانم که سکوتش نشان رضایتش است . راستی قرار است مادرش نزدیک غروب برای گرفتن جواب بیاید . در جوابش چه بگویم ؟ 
- بگو یک هفته ‏ی دیگر صبر کنند تا خوب فکرهای‏مان را بکنیم . 
- یک هفته ؟ ! 
- آری . باید با امام جواد علیه ‏السلام مشورت کنم . دخترمان را که از سر راه پیدا نکرده ‏ایم، ولی مبادا به آن‏ها درباره ‏ی مشورت چیزی بگویی ! 
جمیله در آشپزخانه بود و گفت‏وگوی پدر و مادرش را می‏شنید . از شدت اضطراب ناخن‏هایش را می‏ جوید . او به خواستگارش علاقه داشت . از طرفی صحبت‏های پدرش را هم منطقی می ‏دید . 
یک هفته از ماجرا گذشت . نزدیک‏های ظهر بود که زن صدای در را شنید . وقتی در را باز کرد ، قاصدی نامه‏ای را کف دست او گذاشت و رفت . 
زن می‏دانست که ابراهیم دوست ندارد نامه‏ هایش باز شود . این بود که تا عصر صبر کرد . وقتی ابراهیم به خانه آمد ، دست و رویش را شست و داخل اتاق شد، زن نامه را جلوی او گذاشت و گفت : امروز رسید . 
چشم‏های ابراهیم برق زد . نامه را برداشت و بوسید . زن گفت : 
- از کیست ؟ 
- از امام جواد علیه‏ السلام نظرش را پرسیده بودم و جواب نوشته است . 
- بخوان ، ببینم چه نوشته ؟ 
- مرد نامه را گشود و بلند خواند ، طوری که جمیله هم در آشپزخانه بشنود :
اگر خواستگاری برای دختر شما آمد و اخلاق و دیانت او مورد رضایت شما بود ، با ازدواج موافقت کنید . اگر چنین نکردید و پسر و دختر مجرد باقی ماندند ، در جامعه فتنه و فساد بزرگی به وجود می ‏آید . 
مرد نامه را بست . رو به زنش کرد و گفت : 
- اگر برای جواب آمدند ، بگو مبارک است ان‏شاءالله !
جمیله وقتی این حرف را شنید ،خیالش راحت شد و در حالی که از خجالت توی صورتش خون دویده بود ، یک لیوان شربت خنک برای پدرش ریخت و جلوی او گذاشت . [1] .

(1)فروع کافی،ج5،ص347،ح2

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۲۶
محمد صادق غلامی

اخلاق

امام جواد

دیانت

نظرات  (۱)

۲۶ تیر ۹۸ ، ۲۲:۳۶ محمدرضا جامی
سلام
وبلاگ خوب و پر محتوایی دارید
به وبلاگ ما هم سر بزنید
دوست داشتید دنبالش کنید
ما هم شمارو دنبال میکنیم☺
پاسخ:
خواهش میکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی